دنیای عشق

             

 

 

بی دل و خسته... 

 

بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست


غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست


شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست


زآشنایان کهن یار و پرستاری نیست


یا رب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل


به کلافی بفروشیم و خریداری نیست


فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر


کاندر این شهر طبیب دل بیماری نیست..

 

                  صد بار اگربمیرم و

    

به نام آن کسی که اشک را آفرید تا سرزمین عشق آتش نگیرد

 

عشق فراموش  کردن   نیست بلکه    بخشیدن  است 

 عشق  گوش دادن نیست  بلکه  درک کردن  است

 عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است

عشق